زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر امام علیهالسلام
چه بلایی سرت ای خون خدا آمده است مادرم پیش تو با هول و ولا آمده است چشمَم از فرط عطش دود فقط می بـیند عـطـرِ سـیب تن تو راهـنـما آمده است من که نه، چارۀ غم های ربابت را کن گـفـتـمـش تا ته گـودال نـیـا، آمده است سینه ات عرش خدا نیست مگر ای مظلوم وسط عـرش خـدا شمر چرا آمده است پنـج تن گـرم عـزاداری تو در گـودال ساربان هم وسـط بـزم عـزا آمده است رفـتی و بعـد تو یک شـهـر دم دروازه در پـی دیـدن و آزردن مـا آمـده اسـت دست بردارِ عزیزان دلت نیست حسین شـمـر با قـافـلـه تا شـام بـلا آمـده است بیشتر از دل زینب، سر تو سوخته است چه بلایی به سر زلـف رهـا آمده است همه از وضعیت لعل لبت دل خـون اند چوب هم آخر کاری به صدا آمده است |